دانلود آهنگ جدید امیر اصلانی به نام «نفس نفس چهرت جلو نگاهامه نرخ نگاه تو قیمت دنیامه»
هم اکنون شما کاربران و همراهان گرامی را به دانلود آهنگ فوق العاده زیبا و دلنشین نفس نفس چهرت جلو نگاهامه نرخ نگاه تو قیمت دنیامه با صدای امیر اصلانی دعوت میکنیم. متن ترانه و کیفیت های ۳۲۰ و ۱۲۸ از آهنگ نفس نفس چهرت جلو نگاهامه نرخ نگاه تو قیمت دنیامه را در موزیکدل♥ برای شما عزیزان آماده کرده ایم.
امیدواریم که از این اثر امیر اصلانی نهایت لذت را ببرید.
Download New Music, (Ahang) BY : Amir Aslani Nafas Nafas/ And lyrics
خواننده | آهنگ |
---|---|
امیر اصلانی | نفس نفس چهرت جلو نگاهامه نرخ نگاه تو قیمت دنیامه |
منتشر شده در موزیکدل |
متن آهنگ نفس نفس چهرت جلو نگاهامه نرخ نگاه تو قیمت دنیامه امیر اصلانی
امشب به حال من بباره کاش بارون کوسیوب گدیب منن داشلی اورگ یاروم به عشق پاک من رکب زدی رفتی فراغ عشقون یار طاقتیمی کسدی نفس نفس چهره ات جلو نگاهامه نرخ نگاه تو تموم دنیامه امشب خدا قاضی اشک چشام شاهد تو اون بالا دور دور من این پایین حق حق به اون میگی عشقم منم تو بلاکم چقدر نجس بودش نقششو میلاکم نفس نفس چهره ات جلو نگاهامه نرخ نگاه تو تموم دنیامه من که بهت گفتم تو شاهی ما شبگرد گفتی باهات هستم برات میشم همدرد به جای من الان جدیده همراته به جای تو دلبر عرق سگی سر درد نفس نفس چهره ات جلو نگاهامه نرخ نگاه تو تموم دنیامه الان کجا پیش کی الون اولوب اسیدی الان امیر بد شد الان امیر پیسدی تو راست میگی من بد خب اون پورشه داره من نون بازوم بود اون ددی پولداره نفس نفس چهره ات جلو نگاهامه نرخ نگاه تو تموم دنیامهنفس نفس چهرت جلو نگاهامه نرخ نگاه تو قیمت دنیامه
دانلود آهنگ نفس نفس چهرت جلو نگاهامه نرخ نگاه تو قیمت دنیامه امیر اصلانی + پخش آنلاین
پخش آنلاین آهنگ نفس نفس چهرت جلو نگاهامه نرخ نگاه تو قیمت دنیامه
چه امتیازی به این آهنگ میدی؟
میانگین امتیازات: 4.3 | تعداد آرا: 536
سلام خطاب به پیام طلایی که گفته یه اتفاق تلخ
منم میخام یه چیزی تعریف کنم
از مادربزرگم شنیدم اون ۷۹ سالشه
میگفت که یبار ۱۸ ساله بودم حامله بودم شوهرم و خانوادش رسم داشتن بچه دختر بود میموند ولی پسر بود باید از بچگی میدایم برای یه کسایی بشه که بچه رو به عنوان سرباز بزرگ میکردن و میفرستادن جنگ و اونا تو یه شهر دیگه بزرگ میشدن و دیدار با خانوادشون جرم بود و اگه این کار رو میکردیم بچه رو میکشتن.
خلاصه که مادر بزرگم میگفت نذر کردم بچم دختر شه .
وقتی به دنیا اومد دیدم پسره و خیلی رنج کشیدم
میگفت دختر بود میخاستم اسمشو بزارم حنا ولی پسر شد و اسمش رو گذاشتیم سلطان علی .
میگفت من خیلی دوستش داشتم و تا ۷ سالگیش با غم و اندوه و رنج شدید بزرگش کردم و وقتی ۷ سالش بود شوهرم یبار اومد خونه و دستشو گرفت برد .
منم دنبالشون رفتم گفتم کجا میرید ؟ شوهرم گفت دیگه وقتشه
اینو ک گفت فهمیدم رفتم بزور سلطان علی رو گرفتم گفتم حالا زوده خب صبر کن خداحافظی کنم چند سال دیگه ببرش ،، وقتی ۱۰ سالش شد گفت فردا میبرمش ،،
خلاصه ک میگفت تصمیم گرفتم با پسرم فرار کنیم بریم روستای خودمون ک فاصله زیادی تا اونجا بود
من سلطانعلی رو انقدر دوست داشتم که براش میمردم
صب روز بعد حدودا شاید ساعت ۵ بوده باشه با هم فرار کردیم و من چند صد متر راه سلطان رو تو بغلم بردم و دووندم و ظهر و تقریبا عصر بود که رسیدیم روستا
به مامانم همه چیو گفتم و اونم گفت بزار بره
اشکم در اومد و کفتم باش
سلطان رو بردم طویله قایم کردم پیش اسبا
شوهرم و با چند نفر اومدن دنبالم گفت سلطان کو ؟ گریه کردم گفتم ترو خدا برار بمونه اینجا همون لحظه دار و دسته نحس اونا اومدن و سلطانو از طویله بیرون کشیدن و بردنش انقدر خودمو کتک زدم که زخم و زیلی شدم و بی هوش شدم
با سختی بسار چند سال بدون اون تحمل کردم و یه دختری که دارم طلا ۸ سال بعد اون اتفاق به دنیا اومد
( طلا مامانمه )
😭😭
یه اتفاق تلخ تو زندگی یه نفر که میشناسم که اشکمو در میاره
هر کی خوند درکش کنه
یه نفر بود که ۳ تا پسر داشت
۲ تاش دو قلو بودن ۱۴ ساله
و یکیش ۹ سالش بود
پسراش هی باهم دعوا میکردن و پسر کوچیکه رو میزدن سر و صورتشو خونی میکردن
اما مادرشون خیلی دوستشون داشت و همیشه میگفت دعوا نکنید و از همدیگه دورشون میکرد
انقدر دوستشون داشت که یادمه یکی از این پسر دوقلو ها گلوش آشغال گیر کرده بود وقتی ۱ سالش بود نظر کرد حضرت عباس ۳۰۰ ظرف غذا نظر کرد و با تنها النگویی که داشت نظر کرد پسرش خوب بشه و خوب هم شد آشغالو در آوردن از گلوش
۳ تا پسر وقتی ۱۴ و ۹ ساله بودن پدرشون ولشون کرد رفت و بعد ۱ ماه اومد و گفت بریم طلاق
پدرشون معتاد و خشمگین شده بود و خیلی بد اخلاق ،،
طلاق گرفته بود و چند روز بعد شب باباشون پسرا رو برده بود
اون پسرارو ۴۰ روز از مادرشون دور نگه داشت و آخر سر به کام مرگ کشوند ، تو یه تصادف ۳ تا پسرمردن و باباشون زنده بود که چند وقتیه تازه مرده
این اتفاق ۱ تیر امسال اتفاق افتاد و باباشونم فک کنم مهر مرده
مادرشون روزی که فهمید پسراش مرده خودشو زد و ۴ بار قش کرد و ،، بعدا به من گفت چند وقتی بود خاب میدیدم پسرام بدو بدو میرفتن تو آسمون هر چی صداشون میکردم جواب نمیدادن
مادرشون الآن واقعا پیر شده و یکی از چشماش عفونت کرده بود بخاطر گریه زیاد تازه داره خوب میشه
همیشه میگه من از خدا فقط یلامتی این بچه ها رو میخاستم
و تو این ۴۰ روز بیشتر از همیشه میخاستمشون و کل داراییم رو نذر کردم فقط زنده باشن
سلام من خیلی تنهام
عشقم ولم کرد
الآن امیر بد شده واقعا ،، تنهام 😭😭😭