دانلود آهنگ جدید امیر اصلانی به نام «نفس نفس چهرت جلو نگاهامه نرخ نگاه تو قیمت دنیامه»
هم اکنون شما کاربران و همراهان گرامی را به دانلود آهنگ فوق العاده زیبا و دلنشین نفس نفس چهرت جلو نگاهامه نرخ نگاه تو قیمت دنیامه با صدای امیر اصلانی دعوت میکنیم. متن ترانه و کیفیت های ۳۲۰ و ۱۲۸ از آهنگ نفس نفس چهرت جلو نگاهامه نرخ نگاه تو قیمت دنیامه را در موزیکدل♥ برای شما عزیزان آماده کرده ایم.
امیدواریم که از این اثر امیر اصلانی نهایت لذت را ببرید.
Download New Music, (Ahang) BY : Amir Aslani Nafas Nafas/ And lyrics

خواننده | آهنگ |
---|---|
امیر اصلانی | نفس نفس چهرت جلو نگاهامه نرخ نگاه تو قیمت دنیامه |
منتشر شده در موزیکدل |
متن آهنگ نفس نفس چهرت جلو نگاهامه نرخ نگاه تو قیمت دنیامه امیر اصلانی
امشب به حال من بباره کاش بارون کوسیوب گدیب منن داشلی اورگ یاروم به عشق پاک من رکب زدی رفتی فراغ عشقون یار طاقتیمی کسدی نفس نفس چهره ات جلو نگاهامه نرخ نگاه تو تموم دنیامه امشب خدا قاضی اشک چشام شاهد تو اون بالا دور دور من این پایین حق حق به اون میگی عشقم منم تو بلاکم چقدر نجس بودش نقششو میلاکم نفس نفس چهره ات جلو نگاهامه نرخ نگاه تو تموم دنیامه من که بهت گفتم تو شاهی ما شبگرد گفتی باهات هستم برات میشم همدرد به جای من الان جدیده همراته به جای تو دلبر عرق سگی سر درد نفس نفس چهره ات جلو نگاهامه نرخ نگاه تو تموم دنیامه الان کجا پیش کی الون اولوب اسیدی الان امیر بد شد الان امیر پیسدی تو راست میگی من بد خب اون پورشه داره من نون بازوم بود اون ددی پولداره نفس نفس چهره ات جلو نگاهامه نرخ نگاه تو تموم دنیامهنفس نفس چهرت جلو نگاهامه نرخ نگاه تو قیمت دنیامه
دانلود آهنگ نفس نفس چهرت جلو نگاهامه نرخ نگاه تو قیمت دنیامه امیر اصلانی + پخش آنلاین
پخش آنلاین آهنگ نفس نفس چهرت جلو نگاهامه نرخ نگاه تو قیمت دنیامه
چه امتیازی به این آهنگ میدی؟
میانگین امتیازات: 4.3 | تعداد آرا: 555
به نام خدا
سلام
من اسمم هنگامه هستش ۱۷ سالمه با ۳ خواهر و یه داداش
من یه خواهر دیگم دارم ۱۶ ساله مرجان و ساغر ۷ ساله و حنانه ۱۲ ساله . علی رضوان داداشمم ۵ سالشه
من یه آبجی بزرگ داشتم که الان نیست رفته پیش خدا اگه الان بود ۱۹ ساله میشد
وقتی من ۱۱سالم بود اون ۱۳ سالش بود مامانم هرروز اول اونو بعدشم مارو تحقیر میکرد چرا پسر نشدید همتون دخترید و رضوانه رو کتک میزد ر۱و رضوانه هیی نمگفت فقط گریه میکرد یه سال بعد ک داداشم علی رضوان بدنیا اومد ملمانم خوشال بود رضوانه هم ۱۴ ساله بود مامانم گیرداده بود تو باید شوهر کنی انقدر اذیتش کرد یه شب رضوانه رو کتک زد بعد گفت فردا قراره بیان خواستگاری جوابت باید بله باشه بعدم آبجیم گریه کنان رفت اتاقش پقتی ب در رسید قش کرد بیهوش و بیحال افتاد رو زمین ازهوش رفت مامانم فحشش داده من براش اب اوردم بهوشش اوردم کمک کردم بره رو تختش وقتی خواستم بیام گفت ابجی خیلی دلتنگم انگار نفسای اخرمو میکشم اینو هیچوقت یادم نمیره
فردا صبحش با داد و فریادای مرجان بیدار شدم و رفتم بالا اتاق رضوانه واای خدای من چی دیدم او غم و درد انقدر داد زدم نمیدونم کی گوشه ی اتاق از حال رفته بودم